علی در گذر زمان
علی و حضورش در بیمارستان (2/6/93)
اون اولا همش بهت زده بود؟؟؟
چقدر کوچولو بود و من نمیدونستم هااااااااا
نمیدونم داره تو خواب با کی دعوا میکنه این قیافه رو گرفته؟؟؟
ولی عاشق طاق باز خوابیدناشم
اینجا از خواب بیدار شده ولی انگار سیر نشده از خواب
و اینجاست که با این لبخند ملیحش دلم ضعف میره و میخواد بهم التماس کنه که میخواد دوباره بخوابه
فرشته ای مثل مامانشو دیده و داره وارسیش میکنه که خودشه یا نه؟!
بیشترین عکسای علی و ثیت شون وقتی گرفته شده که خواب بود
عااااااغااااااا بزارین بخوابم من
داره تعجب میکنه از ادا و اطوارای ما بزرگترا
قربونش بشم اینجا دیگه موهای کرکی شو داره میریزه و کچل شده و عمو هم هی ازش عکس میگیره
دیگه تسلیم عمو شده و هی ژست میگیره که ازش عکس بگیره
این مامان خانوومشم هر کاری میکنه میخواد ازم خاطره داشته باشه
رقتم حموم دست از سرم برنمیداره دااااا
اومده آشپزخونه که مامانش تنها نباشه
رفتیم مشهد نشسته و منتظر کارای رسپشن انجام شه 28/1/94
اونجا بودیم که به برکت وجود علی باروون میبارید و اینم ابتکار پدرجون علی
خونه عزیز مامان جونمه میخوام بهم بزنم کسی حرفی داره عایاااااا؟؟؟؟
منو بابام عشقولانه تو کندوان
چارپنجولی راه میروییییییم
رفتم وان و حال میکنم
چی هرجا میرفتم قربون صدقم میرفتن
همراهای سفرمونم که دیگه هیچ فقط منو سوژه کردن منم دور ازچشمشون همه جا رو ماستی کردم
داریم میریم مهمونی
و بازم علی و خواب توی کالسکه ...
خداییش هروقت میرم بیرون و کالسکه سواری میخوابم ...
آی حال میده آی حال میده که نگو
کی بود؟؟؟ چی بود؟؟؟ با من بود؟!
قربون ناز خوابیدنت بشه مامان
رفتیم خونه عمو و از خودم پذیرایی میکنم دااااا