فسقلی من و بابا پسره...!
بالاخره جنسیت عشقمون معلوم شد
فسقلی مون پسره قند و عسله عشق منه ...
دوشنبه که رفتیم سونو گرافی ( 11 فروردین ) ، آقای دکتر اول خبر سلامتی تو داد و من و بابا از نگرانی در اومدیم خدارو هزاران هزار مرتبه شکر
یه چیزی در گوشی میگم ...بابات اونقده نگران بوووووووووود هی از دکتر سوال میپرسید که دگتر جون دستاش دوتاس، پاهاش چی؟؟؟ واااااااااای منم غش غش میخندیدم
نگوووووو خودم وقتی پاچه پاتو دیدم دلم ضعف رفت....اونقده گوچولو بوووووود اندازه رون گنجیشک شایدم کوچمولوتر عشقم
در نهایت آقا دکتر جنسیتت رو بهمون نشون داد...
بعد از اینکه اومدیم بیرون و منتظر جواب بلافاصله خاله بزرگت زنگ زد...حالا بماند که همه خونواده مامانی از وقتی خبرت رو شنیدن همگی منتظر بودن تا بزرگ شی و جنسیتت مشخص شه و سر همین موضوع باهم دیگه چه شرط بندیایی که نکردن
دیگه خلاصه جونم برات بگه که از روز شنبه همین هفته همه منتظر بودن که برم سونو گرافی و به همشون خبر بدم ...داییهات ، خاله هات، دوستای مامان ، دوستای بابا ، همکارای مامان ...
داییهات که دوتاشون پیتزا باختن ، اون یکی داییت کباب مهابادی ، همکارای مامان جگر و خلاصه افتادیم و بخور بخور و قراره که بریم و اونایی که شرط رو باختن دیتشو ادا کنن
لوپ مطلب از دستم رفت تا صحبت از شرطا و شادی و خنده های واپسین اونا شد
آره مامانی ، همه وجودم به همه اس ام اس زدم و تو وایبر نوشتم و زنگا پشت هم رو سرم میریخت..
به مادر جون و عزیز هم خبر دادم و هردو خوشحال شدن بخصوص عزیزت ( مامان مامانی) مادر جونتم خوشال شدااا اما بیشتر میخواست اولین نوه اش دختر باشه...
توی راه برگشت به خونه منو بابایی خیلی خوشحال بودیم و از تو و از حرکاتت و از شکل و شمایلت که تو مانیتور سونوگرافی دیده بودیم حرف میزدیم و از اسمای محتملی که میتونیم برات انتخاب کنیم صحبت کردیم . و شب رو هم رفتیم خونه دایی اکبرت اینا و شام اونجا بودیم
اینم نتیجش...البته اینجا جنسیت رو با حرف M مشخص کرده و ما خودمونم که دیدیم شازده کوچولومونو
عکساشو نمیزارم اینجا چون خودمم سر در نیاوردم
تازه ضربان قلب نازنینت هم داره کم کم کم میشه و از 153 تای قبلی اومده شده 146 تا
امیدوارم همیشه دلت شاد و روحت پاک باشه و همونطوری هم بمونه
خخیللللللللللللللللللللییییییییییییییییی دوستت داریم